دوستانی که تا به حال این داستان رو نخوندن
پیشنهاد میکنم حتما بخونید
ارزش خوندن رو داره
پشیمون نمیشین از خوندن این داستان زیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت ①✅
♻️"هیچکس نمی دانست"♻️
همه داشتند برای مراسم خواستگاری تنها نوه ی دختر، یکی یدونه ی ماه بانو،، گیسو کمند عمو فرهاد و چشم عسلی عمه فرحناز ...که همیشه با خسرو سر رنگ این چشم دعوا داشتند، آماده میشدند.
راستش خسرو همیشه میگفت چشمان ناهید قهوه ای روشن است.
ناهید آنقدر تو دل برو بود که تمام فامیل زیباییش را هی به رخ میکشیدند.
مراسم خواستگاری اش هم بیشتر به نامزدی میماند و همگی در خانه ی ماه بانو جمع شده بودنند که ببیند این پسر کیست که جرات کرده بگوید خاطرخواه ناهید است!
البته مادرش پریدخت با این وصلت موافق بود و میگفت....
برای خاندن داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید